آرزوها

محل تراوشات ذهنی...

آرزوها

محل تراوشات ذهنی...

خاطرهایی پر از غم

همون موقع که خنده غیر ارادیت قطع میشه

کمبود امیدواری

بارالاهی روزهایِ امیدواری ما را مثل این شب های تاریک بلند بفرما...

.

.

.

.

خوب خدا جون چرا اینجوری نگا میکنی اینم یه آرزوه دیگه...


خانه ای برای من

دوباره خانه...

دوباره همان لبخند و دلگرمی مادر با یک دنیا امید

و دوباره زندگی...

همیشه عاشق این تکرار بودم... همیشه...

باز باران !

باز باران با ترانه ...

هیچ کاری نمیکند جز یاد آوری تمام غم های ما ...

عمیقترین عمق!

میگن به آرزوهات عمیقاً باور داشته باشی حتما بهشون میرسی...

ولی مشکل اینه که من تو عمق آروزوهام گیر افتادم و دارم خفه شدم...

دوای درد من چیه ؟!