آرزوها

محل تراوشات ذهنی...

آرزوها

محل تراوشات ذهنی...

آیینه ی دل...

صمیمی ترین دوستم، تصویرم در آینه ست

 

ولی نمیدونم چرا من میخندم اون نمیخنده

خاطرهایی پر از غم

همون موقع که خنده غیر ارادیت قطع میشه

کمبود امیدواری

بارالاهی روزهایِ امیدواری ما را مثل این شب های تاریک بلند بفرما...

.

.

.

.

خوب خدا جون چرا اینجوری نگا میکنی اینم یه آرزوه دیگه...


داشتنی ها ~

گاه , باران میشوی

گاه , آرام میشوی

گاه از پس منظره ها 

موج خروشان میشوی

گاه من میخواهمت

گاه خواهان میشوی

گاه من میدانم و

گاهی تو دانا میشوی

اما بدان در این میان

هر روز عاشق میشوم

هر روز دنیام میشوی

دست آخر لاقل

تو گه گاهی , هرچه کم ,

مالِ خودِ من میشوی.


شاعر : اینجانب

پروانه یِ رمانیک درونم.

دلمان میخواست پروانه شویم...


اما حال این پروانه شدنِ بی شمع چه سود...


برایم شمعی باش بی آنکه بمیرم.